حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری




این وبلاگ برای ارتباط با جویندگان هنر زبان روح راه اندازی شده است


حسین نظری موسیقی سنتی ایران حضرت سعدی

[ویرایش]

سعدی در شیراز زاده شد.[۳] وی کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. در دوران کودکی با علاقهٔ زیاد به مکتب می‌رفت و مقدمات دانش را می‌آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقهٔ فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به‌ویژه حملهٔ سلطان غیاث‌الدین خوارزمشاه، برادر جلال‌الدین خوارزمشاه به شیراز (در سال ۶۲۷ هـ. ق)، سعدی را که هوایی جز به‌دست‌آوردن دانش در سر نداشت، بر آن داشت شیراز را ترک کند.[۴]

جهانگردی[ویرایش]

سعدی جهانگردیِ خود را در سال ۱۱۲۶ میلادی آغاز کرد و به شهرهای مختلفِ خاور نزدیک و خاورمیانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد (این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایت‌هایی که سعدی در گلستان و بوستان آورده‌است، نگرش و بینش او را نمایان می‌سازد. وی در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد دانش‌آموخته‌بود و در آنجا وی را «ادرار» (به‌معنی حقوق (دستمزد) و مستمرّی) بود.
در سفرها نیز سختی بسیار کشید. او خود در گلستان گفته‌است که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامعِ کوفه درآمد، و یکی را دید که پای نداشت؛ پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی‌کفشی صبر نمود. آن‌طور که از روایت بوستان برمی‌آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت. وی در بوستان، این روش را در برابر همهٔ فریبکاران توصیه کرده‌است. حکایات سعدی عموماً پندآموز و سرشار از پند و نیز پاره‌ای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایهٔ تسلیت می‌دانست و راه التیام زخم‌های زندگی را محبت و دوستی قلمداد می‌کرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.[۵]

آغازِ سفر؛ آموزش در بغداد[ویرایش]

سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان، غزالی را امام مرشد می‌نامد).

سعدی از حضور خویش در نظامیهٔ بغداد چنین یاد می‌کند:

مرا در نظامیه ادرار بودشب و روز تلقین و تکرار بود

(توضیح: «ادرار» در بیت یادشده به‌معنی مستمری و مقرری و شهریه، و نیز تقریباً معادل بورس تحصیلیِ امروزی‌ست.)

نکتهٔ درخور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه بود. خواجه نظام‌الملک طوسی نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسان و طلاب مدارس نظامیه تنظیم کرد. این امر موجب شد تا اهل دانش به‌لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر فراوانی بهره‌مند شوند.[۶]

جدا از از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری ازقبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب‌الدین عُمَر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی اشتباه گرفت. معلم احتمالیِ دیگرِ سعدی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (درگذشتهٔ ۶۳۶) بوده‌است که در هویت اصلی وی بین پژوهشگران (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.

دیگر سفرها[ویرایش]

پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که در آثار خود به بسیاری از این سفرها اشاره کرده‌است. در این‌که سعدی دقیقاً از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده، میان پژوهندگان اختلاف‌نظر وجود دارد و به حکایاتِ خودِ سعدی هم نمی‌توان بسنده کرد، و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد (موحد، ۱۳۷۴، ص۵۸)، زیرا بسیاری از آنها منطقاً پایهٔ نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام، حجاز و بخش‌هایی از فرنگ سفر کرده‌است[نیازمند منبع]، و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین،چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده‌باشد.

بازگشت به شیراز[ویرایش]

سعدی در حدود سال ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (حکومت: ۶۲۳–۶۵۸ هـ. ق) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی، شیراز پناهگاه دانشمندانی شده‌بود که از دَم تیغِ تاتار جان سالم به‌دربرده‌بودند. در دوران وی، سعدی مقامی ارجمند در دربار به‌دست آورده‌بود. در آن زمان، ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعدبن ابوبکر، که تخلص سعدی هم از نام اوست، به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را، که سرودنش در ۶۵۵ قمری به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد و آن را به وی تقدیم نمود. کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در بهار سال ۶۵۶، دومین اثرش گلستان را به نام ولیعهد سعدبن ابوبکربن زنگی نگاشت، و خود در «دیباچهٔ» گلستان می‌گوید: «هنوز از گلستانِ بُستان بَقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.»[۴] ظاهراً در اینجا منظور سعدی از «بُستان»، کتاب بوستانِ اوست؛ البته دربارهٔ نام‌گذاری بوستان و زمانِ نام‌گذاریِ آن، میان پژوهشگران اختلاف‌نظر وجود دارد.

اختلاف‌نظر در تاریخِ زایش و درگذشت[ویرایش]

آرامگاه سعدی در اواسط دورهٔ قاجار
آرامگاه سعدی در اواسط دورهٔ قاجار
آرامگاه سعدی
تصویری از داخل آرامگاه سعدی

براساس تفسیرها و حدس‌هایی که از نوشته‌ها و سروده‌های خودِ سعدی در گلستان و بوستان می‌زنند، و با توجه به این‌که سعدی تاریخ پایانِ نوشته‌شدنِ این دو اثر را در خودِ آن‌ها مشخص کرده‌است، دو حدسِ اصلی در زادروز سعدی زده شده‌است:

دیدگاهِ بیشینه (پیرامونِ ۶۰۶ قمری)[ویرایش]

نظر بیشترِ پژوهشگران، مبتنی بر آن بخشی از دیباچهٔ گلستان است که چنین می‌گوید:

یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمرِ تلف کرده تأسف می‌خوردم و سنگِ سراچهٔ دل را به الماسِ آبِ دیده می سُفتم و این ابیات مناسبِ حالِ خود می‌گفتم:

در اقصای عالم بگشتم بسیبه سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه‌ای یافتمز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم
چو پاکان شیراز خاکی نهادندیدم که رحمت بر این خاک باد[۷]

همچنین، براساسِ بیتِ «ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی» و سایر شواهدِ این حکایت، سعدی را در سالِ ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاه‌ساله می‌دانند، و درنتیجه زادروزِ وی را در حدود ۶۰۶ قمری می‌گیرند.

حکایتِ مسجدِ جامع کاشغر[ویرایش]

از طرف دیگر، عده‌ای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، براساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع سالی «محمد خوارزمشاه، رحمت‌الله‌علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه، که در حدود سال ۶۱۰ قمری بوده‌است، اشاره می‌کند و سعدی را در آن تاریخ مشهور می‌نامد، و بیتی که مصراع «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» جزو آن است، از اوایل باب نهمبوستان، نتیجه می‌گیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده‌است. بیشتر پژوهندگان (ازجمله بدیع‌الزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی»، و عباس اقبال در مقدمهٔ کلیات سعدی) این فرض را که خطابِ سعدی در آن بیتِ بوستانخودش بوده‌است، نپذیرفته‌اند. اشکال بزرگِ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را درهنگام درگذشتش به ۱۲۰ سال می‌رسانَد. حکایت جامعِکاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستان‌پردازی دانسته شده‌است. اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمی‌کند و می‌نویسد: «حکایت جامع کاشغر فی‌الواقع لاینحلّ است».

دیدگاهِ سوم[ویرایش]

محققان جدیدتر، ازجمله ضیاء موحد (موحد، ۱۳۷۴، صص۳۶–۴۲)، کلاً این‌گونه استدلال درمورد تاریخ تولد سعدی را رد می‌کنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبوده‌اند؛ بنابراین، نمی‌توان درستیِ هیچ‌یک از این دو تاریخ را تأیید کرد.

آثار[ویرایش]

از سعدی آثار بسیاری به نظم و نثر برجای مانده‌است:

  1. بوستان: منظومه‌ای‌ست حاوی حکایات اخلاقی.
  2. گلستان: به نثر مسجع.
  3. دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع‌بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
  4. مواعظ: کتابی است چون دیوان اشعار.
    1. صاحبیه: مجموعهٔ چند قطعهٔ فارسی و عربی است که سعدی در ستایش شمس‌الدین صاحب‌دیوان جوینی، وزیر اتابکان، سروده‌است.
    2. قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود ۷۰۰ بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیه است. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمده‌است.
    3. مراثی سعدی: قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفهٔ عباسی، المستعصم بالله، سروده شده‌است و در آن هلاکوخان مغول را به‌خاطر قتل خلیفهٔ عباسی نکوهش کرده‌است. سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سروده‌است.
    4. مفردات سعدی: مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
  5. رسائل نثر:
    1. کتاب نصیحةالملوک
    2. رساله در عقل و عشق
    3. الجواب
    4. در تربیت یکی از ملوک گوید
    5. مجالس پنجگانه
  6. هزلیات سعدی: بخشِ بسیار کوچکی از دیوانِ سعدی را، خبیثات و مجالس الهَزل تشکیل می‌دهد. این بخش همان چیزی است که به هَزلیاتِ سعدی معروف است.

از میان چاپ‌های انتقادی آثار سعدی، دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروف‌ترند.[نیازمند منبع]

بوستان[ویرایش]

برگه‌ای از بوستان سعدی، نوشته‌شده در بخارا در سال ۱۵۳۹ میلادی. این اثر ارزشمند امروزه در موزهٔ هنر نلسون اَتکینز واقع در کانزاس سیتی در ایالات متحدهٔ آمریکا نگهداری می‌شود.

بوستان کتابی است منظوم در اخلاق، در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فَعَل/ فَعول)، و چنان‌که سعدی خود اشاره کرده‌است، نظم آن را در۶۵۵ ه‍. ق. به پایان برده‌است. کتاب در ده باب تألیف و به ابوبکربن سعدِ زنگی تقدیم شده‌است. معلوم نیست خودِ شیخ آن را چه می‌نامیده‌است. در بعضی آثار قدیمی به آن نام «سعدی‌نامه» داده‌اند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگرِ سعدی، یعنی گلستان، نام بوستان را بر این کتاب نهادند.

باب‌های بوستان از قرار زیر است:

  1. عقل و تدبیر و رای
  2. احسان
  3. عشق و مستی و شور
  4. تواضع
  5. رضا
  6. قناعت
  7. عالم تربیت
  8. شُکر بر عافیت
  9. توبه و راه صواب
  10. مناجات و ختم کتاب

آنچه عیان است این است که بوستان در قالب مثنوی و به سبک حماسی سروده شده، و احتمالاً سعدی آن را به تقلید از فردوسی بر وزن شاهنامه سروده‌است، حال آن‌که طبع لطیف او فرصت حماسه‌سرایی بر وی نگسترده‌است، آن‌سان که در شعری حماسی می‌سراید:

مرا در سپاهان یکی یار بودکه جنگاور و شوخ و عیّار بود

در این بیت نیز صفت شوخ‌بودنِ «شاهدان» را به «جنگاوران» منتسب می‌کند.[۸]

و این شعر که قیاس بوستان و شاهنامه است:
فردوسی می‌سراید:

بَرَد کشتی آنجا که خواهد خدایوگر جامه بر تن دَرَد ناخدای

و سعدی همین مضمون را در بوستان این گونه سروده‌است:[۹]

خدا کشتی آنجا که خواهد بَرَدوگر ناخدا جامه بر تن دَرَد

گلستان[ویرایش]

شعری از گلستان
نسخه‌ای از گلستان

گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب مستقل نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت بابِ «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشته‌است. این کتاب به گمانی تأثیرگذارترین کتاب نثر در ادبیات فارسی است.[۱۰]

نمونه‌هایی از نثر گلستان سعدی:
  • منت خدای را، عَزَّ وَ جَلّ، که طاعتش موجب قربت است و به شُکر اندرش مزیدِ نعمت. هر نفَسی که فرومی‌رود مُمِدّ حیات است و چون برمی‌آید مفرِّح ذات؛ پس در هر نفَس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شُکری واجب.[۱۱]
  • دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی‌فایده کردند؛ یکی آن‌که اندوخت و نخورد، و دیگری آن‌که آموخت و نکرد.
  • سه چیز پایدار نمانَد: مال بی تجارت و علم بی بحث و مُلک بی سیاست.
  • دشمنی ضعیف که در طاعت آید و دوستی نماید بدان مقصود وی جز آن نیست که دشمنی قوی گردد؛ و گفته‌اند بر دوستیِ دوستان اعتماد نیست، تا به تملق دشمنان چه رسد! و هرکه دشمنِ کوچک را حقیر می‌دارد، بدان مانَد که آتشِ اندک را مهمل می‌گذارد.

غزلیات[ویرایش]

غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهایی‌ست که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آن‌ها بوسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شده‌است. غزل‌های عاشقانهٔ سعدی، به سادگی، خلوص و زمینی بودن شهره‌اند. این غزلیات در چهار کتابِ طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شده‌است.

در عین حال که سبک شعریِ سعدی از توانِ تخیّل و تصویرآفرینی پیچیده و بالایی بهره دارد، به‌گونهٔ شگفت‌انگیز و نبوغ‌آمیزی ساده و روان است؛ سادگی و روانی‌ای که حاصل و زاییدهٔ شیوهٔ موجز، نرم، آرام، و دل‌نشین بیان اوست.[۱۲]

نمونه‌ای از غزل‌های سعدی:

وقتی دلِ سودایی، می‌رفت به بُستان‌هابی‌خویشتنم کردی، بویِ گل و ریحان‌ها
ای مِهرِ تو در دل‌ها، وی مُهرِ تو بر لب‌ها!وی شورِ تو در سرها، وی سرّ تو در جان‌ها!
تا عهدِ تو دربستم، عهدِ همه بشکستمبعد از تو روا باشد، نقضِ همه پیمان‌ها
هر کو نظری دارد، با یارِ کمان‌ابروباید که سپر باشد، پیش همه پیکان‌ها
گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشقشمی‌​گویم و بعد از من، گویند به دوران‌ها

مواعظ[ویرایش]

مواعظ آخرین اثر سعدی و در زمرهٔ بهترین آثار سعدی است. شعر مشهورِ زیر از نمونه غزل‌های مواعظ سعدی است:

تن آدمی شریف است به جانِ آدمیتنه همین لباسِ زیباست نشانِ آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینیچه میانِ نقش دیوار و میانِ آدمیت؟!
خور و خواب و خشم و شهوت، شَغَب است و جهل و ظلمتحَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به‌حقیقت آدمی باش، وگرنه مرغ باشدکه همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیرِ دیو ماندی؟که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

[۱۳]

نمونه‌هایی از غزل‌های سعدی[ویرایش]

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانیکه به دوستان یک‌دل، سرِ دست برفشانی
نفَسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنوکه به تشنگی بمردم، برِ آب زندگانی
دل عارفان ببردند و قرار پارسایانهمه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتمهمه بر سر زبانند و تو در میان جانی
مده‌ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندمتو میان ما ندانی، که چه می‌رود نهانی
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شدنه به وصل می‌رسانی، نه به قتل می‌رهانی
*
به جهان خرّم از آنم، که جهان خرّم از اوستعاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست، دَم عیسیِ صبحتا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دَم از اوست
نه فلک راست مسلّم، نه مَلَک را حاصلآنچه در سرّ سُویدای بنی‌آدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقی‌ستبه ارادت ببَرم زخم، که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر بِه نشود، بِه باشدخُنُک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی برِ عارف چه تفاوت دارد؟ساقیا، باده بده شادیِ آن، کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی، برِ ما یکسان استچو بر این در، همه را پشتِ عبادت خم از اوست
سعدیا، گر بکَنَد سیلِ فنا خانهٔ عمردل قوی دار، که بنیادِ بقا محکم از اوست
*
ای ساربان آهسته رو، کآرام جانم می‌رودوآن دل که با خود داشتم، با دل‌ستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او، بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او، در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریشِ درونپنهان نمی‌مانَد که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروانکز عشقِ آن سروِ روان، گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن‌کشان، من زهرِ تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می‌رود
برگشت یارِ سرکشم بگذاشت عیشِ ناخوشمچون مِجمَری پُرآتشم کز سر دُخانم می‌رود
با آن‌همه بیدادِ او، وین عهدِ بی‌بنیادِ اودر سینه دارم یادِ او، یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین، ای دل‌ستانِ نازنینکآشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نَغنَوَم، وَاندرزِ کس می‌نشنوموین ره نه قاصد می‌روم، کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا اِبِل، چون خر فرومانَد به گِلوین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار منگر چه نباشد کار من، هم کار از آنم می‌رود
در رفتنِ جان از بدن، گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
سعدی! فغان از دستِ ما، لایق نبود ای بی‌وفاطاقت نمی‌آرم جفا، کار از فغانم می‌رود

سعدی و فردوسی[ویرایش]

سعدی از فردوسی در کتابِ بوستانِ خود -در بابِ دوم، در احسان- یاد کرده و وی را شخصی نژاده و پاکزاد می‌داند:

چه خوش گفت فردوسیِ پاک زادکه رحمت بر آن تُربتِ پاک باد
میازار موری که دانه‌کش استکه جان دارد و جانِ شیرین خوش است
سیاه اَندَرون باشد و سنگدلکه خواهد که موری شود تنگدل

نیایشِ پادشاهان[ویرایش]

سعدی همچون بسیاری از شاعرانِ پیشین و پسینِ خود نبود که پادشاهان را برای بدست آوردنِ پول و سرمایه، مدح و ستایش می‌کنند. وی در کتابِ بوستان -بخشِ در نیایشِ خداوند- در این باره چنین می‌گوید:

مرا طبع از این نوع خواهان نبودسرِ مِدحتِ پادشاهان نبود
ولی نظم کردم به نامِ فلان[۱۴]مگر باز گویند صاحبدلان
که سعدی که گوی بلاغت ربوددر ایامِ بوبکرِ بن سَعد بود

شعر بنی‌آدم[ویرایش]

شعر «بنی‌آدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیام‌های فضاپیمای ویجر (مجموعاً پیامهایی به ۵۵ زبان[۱۵]) برای فضاهای دوردست فرستاده شده‌است این شعر به عنوان پیام برگزیده شده‌است.[۱۶] (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وب‌گاه ویجر، ناسا) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.[۱۷]

بنی آدم اعضای یک پیکرند[۱۸][۱۹][۲۰]که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار

و دبیرکل سازمان یونسکو[نیازمند منبع] در سخنرانی خود[نیازمند منبع] این شعر را برای حضار خواند.[۲۱]

مینیاتور نشان‌دهندهٔ سعدی از کتاب گلستان سعدی

در بخش شمالی سالن مذاکرات نمایندگان در سازمان ملل متحد،[۲۲] فرشی از استاد صیرفیان با شعر جاودانه سعدی در وسط فرش با الیاف طلانقش بسته‌است. این فرش در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و توسط استاد صیرفیان[۲۳] به سازمان ملل اهدا شد.[۲۴] این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمی‌گذارد در محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان می‌گویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بوده‌است.[۲۵] بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنرانی سال ۲۰۱۲ خود در تهران با اشاره به این شعر گفت: «در ورودی سازمان ملل فرش عظیمی قرار دارد-فکر می‌کنم بزرگترین فرشی است که سازمان ملل دارد- که زینت بخش دیوار سازمان ملل و هدیه‌ای از سوی مردم ایران است. در کنار آن سخنان اعجاب آور سعدی شاعر بزرگ ایرانی قرار دارد.» و سپس شعر بنی آدم را خواند.[۲۶]

در بسیاری از منابع معتبر انگلیسی نوشته شده که این شعر بر سردر ورودی تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک نقش بسته‌است.[۲۷][۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲][۳۳] حسن مکارمی خوشنویس ایرانی نیز در گفتگویی با مجلهٔ یونسکو کوریر به وجود این شعر بر سردر تالار اصلی اشاره کرده‌است.[۳۴]

ولی درمورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد[۳۵][۳۶][۳۷] و عکسی نیز از این شعر بر سردر نام‌برده دیده نشده‌است.[نیازمند منبع] از جمله، مؤسس مرکز سعدی‌شناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد می‌کند و معتقد است: «متأسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچ‌کس باور نمی‌کند و مردم واقعاً فکر می‌کنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شده‌است حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»[۳۸]

محمدجواد ظریف سفیر پیشین ایران در سازمان ملل، در سال ۱۳۸۴ در گفتگویی با رسانه‌ها در این مورد گفته که: «از سال‌ها قبل و شاید از چندین دهه پیش معروف بود که شعر معروف «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش زیک گوهرند» منقوش و در سردر سازمان ملل آویخته شده‌است. در تحقیقاتی که ما کردیم در حداقل سه دههٔ گذشته، چنین کاری انجام نشده بود.»[۳۹]

گفتنی است که چاپ مصرع اول این شعر برروی اسکناس‌های یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنش‌های رسانه‌ای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.[۴۰][۴۱][۴۲]

آنچه سعدی دربارهٔ خویش می‌سراید[ویرایش]

در بارگاهِ خاطرِ سعدی خرام اگرخواهی ز پادشاهِ سخن دادِ شاعری
هفت کشور نمی‌کنند امروزبی مقالاتِ سعدی انجمنی
من آن مرغِ سُخن‌دانم که در خاکم رَوَد صورتهنوز آواز می‌آید به معنی از گلَستانم
هر متاعی ز مخزنی خیزدشِکر از مصر و سعدی از شیراز
منم امروز و تو انگشت‌نمای همه خلقمن به شیرین‌سخنیّ و تو به خوبی مشهور
اگر شربتی بایدت سودمندز سعدی سِتان تلخْ داروی پَند
بر حدیثِ من و حُسنِ تو نیفزاید کسحد همین است سخندانی و زیبایی را
سعدی اندازه ندارد که به شیرین سخنیباغ طبعت همه مرغانِ شکرگفتارند
خانه زندان است و تنهایی ضلالهرکه چون سعدی گلستانیش نیست
درین معنی سخن باید که جز سعدی نیارایدکه هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
هنر بیار و زبان‌آوری مکن سعدیچه حاجت است بگوید شِکر که شیرینم؟
قلم است این به دستِ سعدی دَریا هزار آستین دُرّ دَری
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنیکه یحتمل که اجابت بُوَد دعایی را
ز خاکِ سعدیِ شیراز بویِ عشق آیدهزار سال پس از مرگِ او گرَش بویی[۴۳]
من دگر شعر نخواهم بسرایم که مگسزحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

سعدی از نگاه دیگران[ویرایش]

در ستایشِ سعدی[ویرایش]

از سعدیِ مشهورسخن شعرِ روان جویکاو کعبهٔ فضل است و دلش چشمهٔ زمزم
سعدیا! چون تو کجا نادره‌گفتاری هست؟یا چو شیرین سخنت نخلِ شکرباری هست؟
یا چو بُستان و گلستانِ تو گلزاری هست؟هیچم ار نیست، تمنای تواَم باری هست
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هستیا شب و روز بجز فکر تواَم کاری هست»
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوسبه هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کسموسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بسکه به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست»
همام را سخن دل‌فریب و شیرین استولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی
نمی‌دانم که چون باشد به معدن زر فرستادنبه دریا قطره آوردن، به کان گوهر فرستادن
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشمکه بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن!
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبتبه آتشگاهِ زرتشت است خاکستر فرستادن
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوشِ جان‌پروربرِ او جرعه‌ای نتوان از این ساغر فرستادن
تو کشورگیرِ آفاقی و شعرِ تو، تو را لشکرچه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن
  • عبدالحسین زرین‌کوب: «سعدی معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان می‌کند و از تعقید و تکلف برکنار می‌مانَد. بعید نیست اگر بگوییم این بیت را در وصف خود سروده‌است:[۴۶]
صبر بسیار بباید پدرِ پیرِ فلک راکه دگر مادرِ گیتی چو تو فرزند بزاید
  • محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی می‌نویسد: «اهل ذوق اِعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته‌است، ولی حق این است که [...] ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم».
  • ضیاء موحد دربارهٔ وی می‌نویسد: «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری به‌اندازهٔ سعدی مدیون نیست».

زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شده‌است، از آنجا که به نظر می‌رسد نوشته‌هایش از طرفی بسیار آسان‌اند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.

تا گوش بر نغمهٔ خوش‌آهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم،
بلبلی هزاردستان، که، از دل گلستانِ خویش، به پارسی هر دم نوایی دیگر ساز خواهد کرد...[۴۷]

در نقدِ سعدی[ویرایش]

سعدی عمیق نمی‌اندیشد، اما زیبا بیان می‌کند.
پشت بیان او چیز دیگری سوای آنچه بیان می‌کند، نیست.
در او هرچه هست، لفاظی‌ست، نه اندیشه‌پردازی
[۴۸]
احمد شاملو، ماهنامهٔ تجربه شماره ۴، شهریور ۱۳۹۰

ذبیح‌الله منصوری شبههٔ عدم اصالت اشعار سعدی را مطرح ساخته و اشعار وی را اقتباس دانسته‌است.[۴۹] احمد کسروی تیر نقد را به سمت گرایش‌های جنسی سعدی نشانه گرفته و او را از این منظر مورد سرزنش قرار داده‌است.[۵۰][۵۱] میرزا آقاخان کرمانی ابیات عاشقانهٔ سعدی را مورد نقد اخلاقی قرار داده‌است.[۵۲] نیما یوشیج بیشتر از منظر خلاقیت معنایی و مفهومی، اشعار سعدی را قابل نقد می‌بیند.[۵۳] اسماعیل خویی و علی شریعتی بر گرایش‌های سازش‌کارانه و محافظه‌کارانهٔ سعدی انگشت گذاشته و از این لحاظ، وی را شایستهٔ نقد می‌بینند.[۵۴]

ترجمهٔ آثار سعدی به زبان‌های اروپایی[ویرایش]

صفحهٔ عنوانِ ترجمهٔ آندره دو ریه از قسمت‌هایی از گلستان، منتشرشده در سال ۱۶۳۴

آندره دو ریه نخستین کسی بود که با ترجمهٔ قسمت‌هایی از گلستان در سال ۱۶۳۴ به زبان فرانسوی، سعدی را به اروپاییان شناساند. دو دهه پس از ترجمهٔ او، یعنی در ۱۶۵۴، آدام اولئاریوس، ترجمهٔ کاملی از بوستان و گلستان را به زبان آلمانی منتشر کرد.[۵۵]

آرامگاه[ویرایش]

نوشتار اصلی: آرامگاه سعدی
آرامگاه سعدی شیراز

سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال‌شرقی شیراز، در دامنهٔ کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا می‌گذرانده و سپس در همان‌جا دفن شده‌است. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحب‌دیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبره‌ای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ هـ. ق به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این‌که در سال ۱۱۸۷ هـ. ق به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقهٔ پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع می‌شد. در دو طرف راهرو دو اتاق کرسی‌دار ساخته شده بود. در اتاقی که سمت شرق راهرو بود، مزار سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کرده بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اتاق می‌شد، که بعدها شوریده (فصیح‌الملک) شاعر نابینای شیرازی در اتاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که برروی اتاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اتاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. در دورهٔ قاجاریه (سال ۱۳۰۱) توسط فتحعلی‌خان صاحب‌دیوان مرمت شد و چند سال بعد نیز حبیب‌الله‌خان قوام‌الملک دستور تعمیر و ترمیم قسمتی از بنا را صادر کرد، و تولیت آن به " کربلایی سید زین العابدین چینی (حسینی نیک) سپرده شد و ایشان در سال ۱۳۲۱ ه. ش در گذشت.

بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرفِ انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ هـ. ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبه‌روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.

سکه‌های پانصدریالی برنزی ایران از سال ۱۳۸۷ خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شده‌است. همچنین طرح پشت اسکناس ده‌هزارتومانی(یکصدهزارریالی) نمایی از مقبرهٔ سعدی در شیراز می‌باشد.

در تاریخ آل یاسر آمده‌است که سعدی با حکیم نزاری قهستانی مرواداتی داشته‌است و سعدی برای دیدنِ نزاری به بیرجند آمده‌است (۱–۱)

روز سعدی[ویرایش]

نوشتار اصلی: روز سعدی

مرکز سعدی‌شناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام کرد و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در «اجلاس شاعران جهان» در شیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگیِ داخلی و خارجی، به‌عنوان «روز سعدی» نامگذاری شد.[۵۶]

مدیر مرکز سعدی‌شناسی در اعلام برنامه‌های روز سعدی گفت:

اول اردیبهشت‌ماه هر سال در شیراز و برخی از شهرهای ایران و جهان فرصت مغتنمی برای گلگشت در بوستان و گلستان سعدی شیراز فراهم می‌شود و اندیشمندان و سعدی‌پژوهان، سعدی‌دوستان و هنرمندان هریک به فراخور دانش و ذوق خویش، به کلام و نوا و رنگ و نمایش از سعدی می‌گویند و عشق و حکمت و نیک‌پنداری او را ارج می‌نهند.[۵۷]