حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری
حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری بزرگان ادبیات ایران مهستی گنجوری

حسین نظری

مهستی گنجوی (یا مَه‌سِتّی گنجه‌ای یا مَهِستی گَنجَوی) با نام اصلی منیژه، شاعر ایرانی، در سدهٔ پنجم و ششم هجری قمری می‌زیست. به گزارش لغت‌نامه دهخدا، نام «مهستی» از دو واژهٔ «مَه» (به معنی ماه) و «سِتّی (یا سِتی)» (مخفف واژه عربی «سَیِّدَتی»؛ لفظاّ به معنی «بانوی من»، در محاوره به معنی «بانو»، «خانم»)[۱]، و مفهوم آن در مجموع، برابر با «ماه‌بانو» است. مهستی پس از خیام، برجسته‌ترین رباعی‌سرای ایران به‌شمار می‌آید و او را پایه‌گذار مکتب شهرآشوب در قالب رباعی می‌دانند.[۲]

مهستی گنجه‌ای
سنجر معشوق خود را که در حال سرگرم کردن مهستی در چادر سنجر است غافلگیر می‌کند، صفحه ای از مجالس‌العشاق (اوکتبر/نوامبر ۱۵۵۲)
سنجر معشوق خود را که در حال سرگرم کردن مهستی در چادر سنجر است غافلگیر می‌کند، صفحه ای از مجالس‌العشاق (اوکتبر/نوامبر ۱۵۵۲)
نام اصلی
مهستی گنجه‌ای
زاده۲۳ اردیبهشت ۴۶۸
گنجه
درگذشته۲۵ خرداد ۵۳۹
گنجه
آرامگاهگنجه، جمهوری آذربایجان
نام(های) دیگرمهستی گنجوی
پیشهدبیر
زمینه کاریشعر، موسیقی، نویسنده
ملیتایرانی
دورهغزنویان، سلجوقیان
سبک نوشتاریرباعی
دیوان اشعاررباعیات
تأثیرگذاشته برلسانی شیرازی
همسر(ها)امیر احمد تاج‌الدین بن خطیب

زندگی

ویرایش

زادگاه مهستی شهر گنجه بوده‌ است و همدوره با غزنویان بود. در رابطه با شهرت او (مهستی) چندین داستان وجود دارد. رشید یاسمی معتقد بود که «مهستی» متشکل از دو کلمه «مَه» به معنی بزرگ و «سَتی» به معنی خانم بوده و جمعاً این کلمه به معنی «خانم‌بزرگ» یا «بانوی بزرگ» است. گویا داستان بدین شکل بوده است که در یکی از گفتگوهای خود با سلطان سنجر به وی گفته است که او کوچکترین و نامرئی ترین فرد در محیط خود است. سلطان با او مخالفت کرد و گفت: به مه هستی (یعنی تو از همه بزرگتر هستی). و گویا "مه هستی" - "مهستی" لقب او شده است.[۳]

در چهار سالگی پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد و چون استعدادی سرشار داشت در ده‌سالگی با ادب زن دانشمند بیرون آمد. او چنگ و عود و تار را به زیبایی می‌نواخت. شهرت او بیشتر به خاطر رباعیاتش است. وی در سروده‌هایش زنی فتنه‌گر و زیبا بوده‌است که عشاق فراوانی داشته، از جمله امیر احمد تاج‌الدین بن خطیب که فرزند خطیب گنجه بوده و عاقبت به عقد او در می‌آید. ابن خطیب مانند همسرش طبع شعر داشته و رباعیاتی نیز از او باقی مانده‌است. از زندگی مهستی آگاهی چندانی در دست نیست، و آنچه هست اقوال تذکره‌نویسانی چون دولتشاه سمرقندی، امین احمد رازی و آذر بیگدلی است که همه نقل از یکدیگر، و آمیخته به افسانه‌نگاری و داستان‌های ساختگی است.[۴] دیوان اشعار او نیز به جا نمانده و رباعی‌هایی به نام او در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم)، مونس الاحرار (تألیف در قرن هشتم) و مجموعه‌ها و تذکره‌ها به دست آمده‌است.

علی‌رغم اینکه در هیچ‌یک از منابع کهن، زمان مشخص و دقیقی از ولادت و مرگ مهستی به دست داده نشده، با این همه برخی از معاصران، ولادت وی را ۴۹۰ و مرگش را ۵۷۷ ه‍.ق ذکر کرده‌اند.[۵]

البته قدیم‌ترین مآخذی که از زمان حیات وی خبر داده، کتاب تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی است که به سال ۷۳۰ هجری قمری تألیف شده‌است. در این کتاب (صفحه ۷۱۸) ذیل (ابن خطیب گنجه) که شوهر مهستی است می‌خوانیم: «ابن خطیب گنجه: و هو، تاج‌الدین احمد، معاصر سلطان محمود غزنوی بود. اشعار خوب دارد؛ به ویژه مناظرات او با منکوحه‌اش مهستی شیرین باشد.»[۶]

کتابی ظاهراً از قرن هفتم شامل مناظرات مهستی با امیر احمد و رباعی‌هایی که خطاب به هم سروده‌اند (مشتمل بر ۱۸۵ رباعی از زبان پورخطیب و حدود ۱۱۰ رباعی از زبان مهستی) در دست است (نسخه‌های کتابخانهٔ سنایی سابق و ملی تبریز). احمد سهیلی خوانساری آن را کتاب قصه‌ای مجعول و حاوی اشعار سست و ناخوش می‌داند.[۷] بر اساس ترانه‌های موجود در همین کتاب، فریتز مایر شرق‌شناس آلمانی کتابی به نام «مهستی زیبا» فراهم آورده‌است (چاپ آلمان: ۱۹۶۳). طاهری شهاب در «دیوان مهستی» (تهران: ۱۳۳۶) و احمد سهیلی خوانساری در «رباعیات مهستی دبیر» (تهران: ۱۳۷۱) رباعی‌های مهستی را گردآوری کرده‌اند. در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم) ۶۱ رباعی به نام مهستی آمده که کهن‌ترین و موثق‌ترین مجموعهٔ ترانه‌های مهستی است.[۸]

آثار

ویرایش

امروزه از مهستی، دیوانی بر جای نمانده‌است؛ دیوانی از وی تا اوایل قرن دهم در هرات بر جای بوده که در حمله عبیدالله خان ازبک به هرات از بین رفته‌است و تنها اشعاری پراکنده از او در کتاب‌های قدیم باقی مانده‌است.[۹]

مهستی به علت ابتکاری که در انتخاب موضوع ترانه‌های خود و وصف صاحبان پیشه‌های گوناگون و سرگرمی‌های مختلف مردم روزگار خود به کار برده، پیشرو نوع خاصی از شعر شناخته می‌شود که بعدها در عصر صفوی رواج بیشتر یافته و شهرآشوب نام گرفته‌است.[۸][۱۰]

اشعار او بیان عشق و شیدایی، شوخ‌طبعی و رعنایی، صداقت و زیبایی است و سرشار از نشاط و به دور از غم و اندوه است.[۱۱] برخی تذکره‌نویسان و تاریخ‌پردازان بر اثر ناآشنایی با شهرآشوب، اشعار مهستی را نتوانسته‌اند بفهمند و با تصوراتی نادرست، او را لاابالی دانسته و در خلال سخن وی را نکوهیده‌اند؛[۱۲] حال آنکه مهستی با امکانات زبانی و شوق سرشاری که در اختیار دارد، صاحبان حِرَف و صناعت عصر خویش را زیبارویانی دل‌فریب می‌نمایاند و بدین طریق امکانی پدید می‌آورد تا آیندگان را از پیشه‌وران عصرش آگاهی‌ای حاصل آید.[۱۳]

نمونهٔ شعر

ویرایش

این رباعیها منسوب به اوست:

ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشتدر حُجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَددر خانه به زنجیر نگه نتوان داشت


من عهد تو سخت سست می‌دانستمبشکستن آن درست می‌دانستم
این دشمنی ای دوست که با من ز جفاآخر کردی نخست می‌دانستم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد