حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری

حسین نظری ایرج بسطامی

ایرج بسطامی

خواننده ایرانی

ایرج بسطامی (۱ آذر ۱۳۳۶ بم - ۵ دی ۱۳۸۲ بم)، خوانندهموسیقی سنتی ایرانی بود.

ایرج بسطامی
تولد۱ آذر ۱۳۳۶
بم
ملیت ایران
مرگ۵ دی ۱۳۸۲
(۴۶ سال)
بم، طی حادثه زمین‌لرزه بم
سبک‌(ها)موسیقی سنتی ایرانی
استاد(ها)محمدرضا شجریان
سال‌های فعالیتاز زمستان ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۲
علت معروف‌شدنخواندن تصنیف‌های زیبایی چون گل‌پونه‌ها (اثر حسین پرنیا) و وطن من (اثر پرویز مشکاتیان)
آلبوم معروفرقص آشفته
وطن من
وب‌گاهوب‌سایت رسمی بنیاد بسطامی

وی از شاگردان محمدرضا شجریان بود و پس از پیگیری آواز نزد او با پرویز مشکاتیان آشنا شد و اولین آثارش را با آهنگ سازی پرویز مشکاتیان به بازار عرضه کرد.[۱] تصنیف گل پونه‌ها معروف‌ترین اثر ایرج بسطامی است که مربوط به آهنگی از حسین پرنیا بر روی شعری از هما میر افشار می‌باشد و پس از مرگ ایرج بسطامی آوازه ملی یافت. از دیگر آثار معروف او می‌توان به تصنیف وطن من اشاره کرد که مربوط به آهنگی از پرویز مشکاتیان بر روی شعری از ملک الشعرا بهار است و از طرف سازمان یونسکو سرود ملی اعلام شد.[۲]

ایرج بسطامی در روز ۵ دی سال ۱۳۸۲ طی حادثه زمین‌لرزه بم در سن ۴۶ سالگی بدرود حیات گفت.

مروری بر زندگی ایرج بسطامی

آثار

پیوند به بیرون

منابع

حسین نظری آقا علی اکبرخان فراهانی

آقا علی‌اکبر فراهانی

موسیقی‌دان ایرانی

آقا علی‌اکبر فراهانی (۱۲۳۶[۱] یا ۱۲۴۲ (قمری)[۲][۳]۱۲۷۴ (قمری)[۱])، مشهور به جناب میرزا، یکی از برجسته‌ترین نوازندگان دربار ناصرالدین شاه و استاد نواختن تار بود.

علی‌اکبر فراهانی
نام اصلیعلی‌اکبر فراهانی
نام مستعارجناب میرزا
تولد۱۲۳۶ (قمری)[۱] یا ۱۲۴۲ (قمری)[۲][۳]
ملیتایرانی
مرگ۱۲۷۴ خورشیدی
ساز(ها)تار

خاندان وی به خاندان هنر معروف است به این دلیل که بنیان‌گذاری و تکوین ردیف هفت دستگاه موسیقی ایرانی را منسوب به آنان می‌دانند.[۴] از دوران صفویه تا آمدن وی به دربار، از دوره‌های سیاه موسیقی سنتی ایرانی به حساب می‌آید، به این دلیل که در این مدت کار علمی بر روی موسیقی انجام نشده‌است.[۵] آقا علی‌اکبر پس از چند صد سال بر روی موسیقی سنتی کار تئوری انجام داد. وی در هر دو زمینهٔ آهنگ‌سازی و نوازندگی سرآمد بود. عارف قزوینیدر دیوان خود به او اشاره کرده و می‌نویسد آقا علی‌اکبر بی‌اندازه مورد تشویق و محبت شاه بوده به طوری که اغلب وقت را در مصاحبت شاه گذرانیده و او را از نغمات عالی و بی‌نظیرِ ساختهٔ خود، سرمست نگاه می‌داشته‌است. از عجایب اینکه درجه و میزان هنر استاد به حدی بود که کسی را یارای مخالفت یا جرأت حسادت با او نبوده و اخلاقاً هم طوری با اطرافیان شاه می‌زیسته که محبوب همه واقع و مورد توجه عموم قرار گرفته بود.[۶] وی به قدری مورد توجه شاه بود که در سال ۱۸۵۶ میلادی برابر با ۱۲۷۳ قمری، پرتره‌ای از وی رسم شد که به گفته خالقی در آن زمان وی باید ۴۰ یا ۴۵ ساله می‌بوده باشد.

آقا حسینقلی و میرزا عبدالله هر دو از نوازندگان به نام تار، پسران او بودند که سنت او را زنده نگه داشته و به شاگردانِ خود منتقل کردند و خود این شاگردان نیز موسیقی‌دانان و نوازندگانِ موسیقی سنتی نسل امروز را تربیت کردند. وی همچنین پدربزرگ علی‌اکبر شهنازینوازنده سرشناس تار است. از وی در موزه مفاخر استان مرکزی یاد شده‌است.[۷] همچنین در سفرنامه پولاک و در کتاب «سه سال در ایران» ژوزف آرتور گوبینو از او به عنوان بهترین نوازندهٔ تار یاد شده‌است. نقل شده‌است که پس از نماز شب یکی از سوره‌های قرآن را می‌نواخته که شنوندگان تشخیص داده‌اند سوره یس بوده‌است. بنابر گفتهٔ نوه‌اش احمد عبادی، آقا علی‌اکبر زاده فراهان اراک است ولی در مورد زندگی وی پیش از آمدن به تهران اطلاعی در دست نیست. همچنین روشن نیست که وی موسیقی را از کجا فرا گرفته‌است.

زندگی شخصیویرایش

وی صاحب سه پسر بود. پس از مرگ زودهنگام او، برادرزاده‌اش آقا غلامحسین جانشین او در دربار شد و با همسر وی ازدواج کرد و به پسران او نواختن آموخت. آقا حسینقلی و میرزا عبدالله در زمان فوت او کودک بودند و موسیقی را نزد آقا غلامحسین فرا گرفتند.


حسین نظری میرزا حسینقلی بزرگ خاندان تار

میرزا حسینقلی

mirza
نخست ، نزد برادر خود میرزا عبدالله و سپس پیش پسر عمویش آقا غلامحسین به نواختن تار مشغول شد و آنقدر تمرین و ممارست کرد تا استاد مشهور زمان خود گردید.عارف در دیوانش می نویسد: (تار هم بعد از میرزا حسینقلی چراغش تقریبا خاموش شد و با اینکه حالا معمولترین آلت موسیقی ایرانیست ، باز بزرگترین استاد آن که قرنها لازمست که دست طبیعت پنجه ای بدان قدرت به وجود آورد از میان رفت.پنجه ای که هر وقت به حرکت می آمد ، قرار از کف و آرام ، از دل شنوندگان می ربود و مانند صورت بر دیوار ، بی اختیار مجذوب سکوت می گردید.) کاسه ی تار بعد از او یبد که در آن ، عنکبوت بندد تار آقا حسینقلی در نواختن تار بسیار چابک و زبردست بود.مضرابش قوی و خوش طنین و چپ و راستهایش مرتب و شمرده و صحیح ادا می شد.به ردیف موسیقی و نغمات دستگاهها کاملا وارد بود و همه او را درزمان خود بزرگترین استاد تار می دانستند.مجلس درسش منظم بود و در تعلیم ساز هر چند نسبت به شاگردان کم مایه عصبانی می شد ، ولی کمال دقت را به کار می برد که هنرجویان ، آهنگها را صحیح بنوازند.در ردیف ، سبکی مخصوص داشت که از روش برادرش پرکارتر و در تنظیم آن ذوق بیشتری به کار رفته بود. وی همواره به شاگردان خود سفارش می کرد که زیاد تمرین کنند و هر روز حتما چند ساعتی برای خود ساز بزنند. زیرا اگر یک روز از کار غافل شوند ، عقب می مانند و دست و پنجه ، سست و تنبل می شود.حتی مبالغه را به جائی رسانیده بود که وقتی تار، دستش بود و آن را برای آتش زدن سیگار، زمین گذارد و هنگامی که دوباره ساز را به دست گرفت ، گفت همین فاصله ی مختصر هم موثر است! یکی از شاگردانش می گفت : روزی در مجلس درس استاد نشسته بودم.شخصی وارد شد و از جانب یکی از رجال زمانه او را دعوت کرد.استاد عذر خواست و گفت حالم خوش نیست.وقتی آن مرد رفت دوباره تار را برداشت و مشغول تعلیم شد.پرسیدم خدای نکرده شما را چه می شود ؟ علاج دردتان به دست کیست؟ – خندید و گفت : من که ناخوش نیستم ! – گفتم اینکه اظهار کسالت کردید چه مقصودی داشتید؟ استاد گفت : دست و پنجه ام خوب کار نمی کند.- با تعجب پرسیدم شما که الان تار به دست دارید و مشغول نواختن هستید. گفت آری مشق می دهم ؛ اینکه ساز زدن نیست! باز هم مقصود را درنیافتم ولی به احترام استاد سکوت کردم.گفت مثل اینکه مطلب را درنیافتی! گفتم صحیح است.خندید و گفت : وقتی نوازنده ای می خواهد برای مردم ساز بزند باید به اندازه ی کافی قبلا تمرین کرده باشد که دست و پنجه اش درست کار کند ؛ من هر روز صبح چند ساعتی برای خود ساز می زنم و امروز که این مجال ، پیدا نشده است آماده ی کار نیستم ؛ چگونه شب بروم برای مردم ساز بزنم؟ آقا حسینقلی یک سفره به همراه باقرخان رامشگر ، اسدالله خان نوازنده ی تار و سنتور ، سید احمد خان آواز خوان و محمد باقر معروف به لبو (ضرب گیر) برای پر کردن صفحه ی گرامافون به پاریس رفت و آثاری از او ضبط شد.چند نمونه از این صفحه ها که در آنها استاد به تنهائی تار زده است موجود می باشد مانند : ماهور و سه گاه و شور و همایون و رهاب و مسیحی که تا اندازه ای معرف مضراب و پنجه ی استادانه ی نوازنده می باشد.در هنرستان موسیقی ملی نیز صفحه ی عراقش ، موجود است و صفحه ی دیگری هم در ماهور و دلکش ، همراه با آواز سید احمد تعزیه خوان داریم که اگر خواننده نداشت بهتر بود زیرا آواز خوان ، بلند و حتی گاهی هم خارج خوانده ولطف ساز را از بین برده است.ضرب گیر هم تمام مضرابها را با تلنگرهای بی موقع که به لبه ی ضرب نواخته ، تقلید کرده است و صدای خوشی ندارد و تعجب اینجاست که نوازنده ای به آن زبر دستی چرا از لحاظ انتخاب خواننده و ضرب گیر، کم ذوقی به خرج داده است ؛ شاید هم بهتر از آنها پیدا نکرده است. از آنجا که این استاد در عصر خود بسیار معروف و تار هم در آن دوره تنها سازی بود که طالب زیاد داشت ، هر کس به نواختن تار علاقه مند بود روی به کلاس وی می آورد و از میان شاگردان بسیارش کسانی که شهرت یافته اند می توان اشخاص زیر را نام برد: ارفع الملک که او را بهترین شاگرد آقاحسینقلی گفته اند.غلامحسین درویش، میرزا غلامرضا شیرازی،باصرالدوله ی راد ،علینقی وزیری ،علیمحمد فخام بهزادی (فخام الدوله) ،یحیی خان قوام الدوله ای – آقا رضاخان (داماد حسینقلی) ،خلیل فهیمی (فهیم الملک) یوسف فروتن ،جهانشاه میرزا بیابانی – محسن میرزا ظلی – سلطان مجید میرزا رخشانی که در اواخر عمر دیوانه شد و با وجود این در حال جنون نیز خوب ساز می زد ، خازن الدوله ، شهاب دفتری، سراج، محمد رضا سالار معظم ،مرتضی نی داود که از او در جای خود گفتگو به میان خواهد آمد – معزالدین غفاری و حسینقلی غفاری (فرزند کمال الملک)، محمود وقار… اولین همسر آقا حسینقلی خان، خانمی بوده است به نام سکینه که حسن سنتور خان نوازنده ی معروف اوائل دربار ناصری خویش داشته و در اندرون ناصرالدین شاه نیز طرف توجه خانمها بوده.خوش می خوانده و خوب تار می زده و به ردیف موسیقی کاملا وارد بوده است و آقا حسینقلی از اطلاعات موسیقی او استفاده زیاد نموده است. آقا حسینقلی ازین خانم ، دو دختر پیدا کرده است که یکی را به آقارضاخان فرزند آقا غلامحسین داده است. دختر دوم آقا حسینقلی ، زن باقر خان رامشگر شد.باقر خان مدتی هم شاگرد آقا حسینقلی و به قدری به ردیف او خوب آشنا بود که به اتفاق یکدیگر آوازها را هم می نواختند. پس از فوت سکینه ، آقا حسینقلی زن دیگری گرفت که از او سه پسر پیدا کرد: علی اکبر شهنازی،محمد حسن شهنازی،عبدالحسین شهنازی

شهریار حسین نظری

تور،تور مسافرتی
سامسونگ


زندگینامه استاد شهریار



شهریار

 

سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای « خوشکناب » آذربایجان متولد شده است.

 

او در خانواده ای متدین ، کریم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.

 

شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.

  

او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.

 

شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.

 

طبع توانای شهریار توانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم« حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند .

 

او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است:

  

قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ،

 

( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )

  

کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،

 

(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)

 

 قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،

 

( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)

 

من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!

 

(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)

 
 

شهریار دوران کودکی خود را درمیان روستائیان پاکدل آذربایجانی گذراند. اما هنگامی که به تبریز آمد مفتون این شهر جذاب و تاریخ ساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده ، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکی ، فارسی و عربی آشنا شد.

 

شهریار

 

شهریار بعدا به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کردو در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد .

 

شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت سه فرزند دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی می باشد.

 

از دوستان شهـریار مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه وزاهدی رامی تـوان اسم بـرد.

 

وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و یک بار مصراع:

 

«که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد»

 

خانواده استاد شهریار

  و بار دیگر

 

«روم به شهر خود و شهریار خود باشم»

 

آمد از این رو تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.

 

اشعار نخستین شهریار عمدتا بزبان فارسی سروده شده است.

 

شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت:

 

"پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!"

 

این قبیل سفارشها از جانب مادر گرامیش و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد تا شهریار طبع خود را در زبان مادریش نیزبیازماید و یکی از بدیعترین منظومه های مردمی جهان سروده شود.

 

سیری در آثار

شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.

 

منظومه «حیدر بابا سلام» در سال 1322 منتشر شد واز لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت.

  

"حـیـدر بابا" نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

 

این منظومه از آثار جاویدان شهریار و نخستین شعری است که وی به زبان مادری خود سروده است.

 

شهریار در سرودن این منظومه از ادبیات ملی آذربایجان الهام گرفته است.

 

منظومه حیدربابا تجلی شور و خروش جوشیده از عشق شهریار به مردم آذربایجان است ، این منظومه از جمله بهترین آثار ادبی در زبان ترکی آذری است، و در اکثر دانشگاههای جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده‌آمریکا مورد بحث رساله دکترا قرار گرفته است و برخی از موسیقیدانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است.

 

اشعار ولایی

 عمق تعلقات دینی و توجهات مذهبی خانواده و نیز شخص استاد شهریار به حدی است که عشق به ائمه اطهار علیه‌السلام در بسیاری از اشعارش عینا هویداست.

 

او در نعت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می فرماید:

 

ستون عرش خدا قائم ازقیام محمد ------- ببین که سر بکجا می کشد مقام محمد

 

بجز فرشته عرش آسمان وحی الهی ------- پرنده پر نتوان زد به بام محمد

 

به کارنامه منشور آسمانی قرآ ن -------- که نقش مهر نبوت بود بنام محمد...

 

 

شهریار در شعر یا علی علیه‌السلام در مورد حضرت امیر المومنین علیه‌السلام می فرماید:

 

مستمندم بسته زنجیروزندان یاعلی ------- دستگیر ای دستگیر مستمندان یا علی

 

بندی زندان روباهانم ای شیر خدا ------- می جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی

 

 

اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام است.

 

علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا ------- که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

 

دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین ------- به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

 

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن ------- که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...

 

شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم حضرت سید الشهداء علیه‌السلام و حماسه ابدی او کرده است:

 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین ------ روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

ازحریم کعبه جدش به اشکی شست دست ------ مروه پشت سرنهاداماصفا دارد حسین...

 

ویژگی سخن

شهریار روح بسیار حساسی دارد. او سنگ صبور غمهای نوع انسان است.اشعار شهریار تجلی دردهای بشری است.

 

او همچنین مقوله عشق را در اشعار خویش نابتر از هر شعری عرضه داشته است.

 

در ایام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام ، پر شرری می گردد. عشق شهریار به حدیست که او در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی ،درس و بحث را رها می کند و دل در گرو عشقی نا فرجام می گذارد :

 

دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت

 

شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

 

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

 

اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

 

آثار استاد شهریار

 

اما این عشق زمینی بال پرواز او را بسوی عشق نامحدود آسمانی می گشاید.

 
 

قفسم ساخته و بال و پرم سوخته اند

 

مرغ را بین که هنوزش هوس پرواز است!

 

 

سالها شمع دل افروخته و سوخته ام ------------- تا زپروانه کمی عاشقی آموخته ام

 
 

عجبا که این عشق مسیر زندگی شهریار را تغییر دادو تاثیری تکان دهنده بر روح و جان شهریار نهاد و جهان روان او را از هم پاشید.

 

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند----------- درشگفتم من چرا ازهم نمی پاشد جهان

  

این عشق نافرجام بحدی در روح و روان او ماندگار شد که حتی هنگام بازگشت معشوق، عاشق به وصل تن نداد .

 

آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ------------ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا!؟

 

شهریارهمانگونه که به سرزمین مادری و رسوم پدر خود عشق می ورزد اشعار بسیار نغزی در خصوص مقام مادر و پدر به زبانهای ترکی و فارسی سروده است:

  

گویند من آن جنین که مادر ------ از خون جگر بدو غذا داد

 

تا زنده ام آورد به دنیا ------ جان کند و به مرگ خود رضا داد

 

هم با دم گرم خود دم مرگ ------ صبرم به مصیبت و عزا داد

 

من هرچه بکوشمش به احسان ------ هرگز نتوانمش سزا داد

 

جز فضل خدا که خواهد اورا ------ با جنت جاودان جزا داد

 

 

شهریار در شعر بسیار لطیف «خان ننه» آنچنان از غم فراق مادربزرگ عزیزش می نالد که گویی مادربزرگش نه بلکه مادرش را از دست داده است!

 

عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.

 

شهریار شاعر سه زبانه است. او به همه زبانها و ملتها احترامی کامل دارد. در اشعار او بر خلاف برخی از شعرای قومگرا نه تنها هیچ توهینی به ملل غیر نمی شود بلکه او در جای اشعارش می کوشد تا با هر نحو ممکن سبب انس زبانهای مختلف را فراهم کند. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی،فارسی و عربی است .

 

سبک شناسی آثار

اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده میشود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود، به افسانه زندگی او نزدیک است.

 

عشقهای عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزلهای انتظار؛ جمع وتفریق؛ وحشی شکار؛ یوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ ونای شبان و اشک مریم: دو مرغ بهشتی....... و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد.

 

محرومیت وناکامیهای شهریار در غزلهای گوهرفروش: ناکامیها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوی شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بیان شده است. خیلی از خاطرات تلخ و شیرین او در هذیان دل: حیدربابا: مومیای و افسانه شب به نظر میرسد.

 

در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند, که بر بال تخیلی پوینده و آفریننده در پرواز است.و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهره مندست و به تجدد و نوآوری گرایشی محسوس دارد.شعرهایی که برای نیما و به یاد او سروده و دگرگونیهایی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبیر و زبان شعر به خرج داده, حتی تفاوت صور خیال و برداشت ها در قال سنتی و بسیاری جلوه های دیگر حاکی از طبع آزماییها در این زمینه و تجربه های متعدد اوست.

 

قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است.سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است.

 

شهریار با روح تاثیرپذیر و قریحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخیلات و اندیشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نیز موثر ست.

 

شهریار در زمینه های گوناگون به شیوه های متنوع شعر گفته است شعرهایی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاریخی و مذهبی و وقایع عصری سروده, نیز کم نیست.

 

تازگی مضمون, خیال, تعبیر, حتی در قالب شعر دیوان او را از بسیاری شاعران عصر متمایز کرده است.

 

اغلب اشعار شهریار به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این روست که شاعر همه جا در درآوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه امساک نمی کند و تنها وصف حال زمان است که شعر اورا از اشعار گویندگان قدیم مجزا می‌کند.

 

ماه من در پرده چون خورشید غماز غروب

 

گشت پنهان و مرا چون دشت رنگ از رخ پرید

 

چون شفق دریای چشمم موج خون میزد که شد

 

آفتاب جا و د ا نتابم ز چشمم ناپدید

  

آرامگاه استاد شهریار

 

سرانجام خورشید حیات شهریارملک سخن و افتاب زندگی ملک الشعرای بی بدیل ایران پس از هشتاد وسه سال تابش پر فروغ در کوهستانهای آذربایجان غروب کرد.

 

اما او هرگز نمرده است زیرا اکنون نام او زیبنده روز ملی شعر و ادب ایران و نیز صدها،میدان،خیابان،مرکز فرهنگی،بوستان و ... در کشورمان ونیز در ممالک حوزه های ترکستان(آسیای مرکزی) و قفقازیه و ترکیه می باشد.

 

27 شهریور ماه سال 1367 شمسی سالروز وفات آن شاعرعاشق و عارف بزرگ است.

 

در آنروز پیکرش بر دوش دهها هزار تن از دوستدارانش تا مقبره الشعرای تبریز حمل شد و در جوار افاضل ادب و هنر به خاک سپرده شد .

  

روز ملی شعر و ادب

بیست و هفتم شهریور ماه سالروز خاموشی شهریار شعر ایران با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی " روز ملی شعر و ادب " نامیده شده است.

  

نمونه آثار

 

در راه زندگانی

 جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را ----- نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را

 

 کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم ----- به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را

 

به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم ----- که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را

 

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی ----- چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

 

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی ----- که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را

 

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل ----- خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را

 

نسیم زلف جانان کو؟که چون برگ خزان دیده-----به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را

 

به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان ----- خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را

 

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن----- که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را

 

 

 

آژانس مسافرتی مهر پرواز
محصولات گاج
آژانس مسافرتی,آژانس گردشگری
مطالعه شریف
پوشاک سالیان
توراستانبول
پیام آوران پارسیان
گروه مهندسی ای کن
داروهای گیاهی,باریج اسانس
پرواز داخلی،پرواز خارجی
کمک به خیریه,کمکهای مردمی,کودکان بی سرپرست
لباس های برند
سیم کارت,خریدوفروش سیم کارت
بهترین قیمت روز سیم کارت
کانال تلگرام
آژانس مسافرتی

حسین نظری فریدون مشیری

فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا  آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنونگذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰۰ که ایران دچار آشفتگی‌هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی... در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»

تحصیلویرایش

مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می‌پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می‌داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد می‌کرد. سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینه‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سال‌ها با مجلهٔ سخن به سردبیری دکترپرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد